مشاوره تحصیلی و کنکور نیما پیری

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان انگیزشی» ثبت شده است

به خودت کمک کن !!

 

 

 (( به خودت کمک کن ))

 

همیشه توی گوشِت خوندن که انسان خوب انسانی هست که به دیگران کمک کنه، خیر باشه، به انسانها کمک کنه که زندگیشون تغییر کنه و دست اونها رو بگیره و...

اما یه سوال چرا بهت نگفتن که باید به خودت کمک کنی؟

مگه تو مهم ترین آدم زندگیت نیستی؟

چرا بهت نگفتن که باید دست خودت رو بگیری و بالا بکشی؟

چرا نگفتن که خودت باید زندگی خودت رو تغییر بدی؟

 

اصلا دیگران رو بیخیال با خودِ خودت کار دارم

چند بار شده به خودت کمک کنی؟ چند بار شده خودت رو به عنوان اشرف مخلوقات ببینی و لمس کنی این حس ناب رو؟

چند بار شده دست خودت رو بگیری و از ناامیدی در بیاری و بگی مننننن میتونم؟

چقدر سعی کردی مسیر اصلی رو بری و بیراهه و زود رسیدن به رویاها رو بیخیال بشی و لذت ببری از شخصیتی که در طی کردن مسیر داره ساخته میشه؟

آره با خود تو هستم به کجا چنین شتابان؟

همین الان که این متن رو میخونی چرا عجله میکنی که زود تموم بشه و بری به فلان کارت برسی؟

چرا یه خورده رها نمیشی که لذت ببری؟

 

من هنوز سر حرفم هستمااا

سوالم رو بازم میپرسم و امیدوارم که ساده از کنارش نگذری؟

                   

                             « چرا به خودت کمک نمیکنی؟»

 

میدونی؛ کمک به خود یعنی : لذت بردن از همین متنی که میخونی همراه با یه موزیک لایت بیکلام لذت بردن از آسمون شبی که خدا با فراوانی ستاره هاش میخواد بهت یاد بده که بیش از اندازه همه راه واسه درخشیدن هست لذت بردن از مسیر رسیدن به خواسته، نه شادی رو به اون نقطه و زمان خاص گره زدن و...

 

پاشو، آره با خود تو هستم پاشو برو یه کاغذ بیار و اون نقطه چین رو تو پر کن و ببین چه کمکی میتونی به خودت بکنی

 

اگر تلاش گر هستید، موفق باشید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما پیری

داستان انگیزشی 2

یک نمره ی قرضی

خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.

خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره ۹ گرفتی.

تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته !

پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم چِن ، می‌شود… می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟

خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست.

من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام. او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم.

تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند.

خانم معلم ساکت شد.

او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود.

او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد.

نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه؟؟

او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.

نگاهی به پسرک کرد.

هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟

من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم.

فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم.

تو هم باید در امتحان بعدی ۲برابر آن را، یعنی۲نمره، به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی ۲نمره‌ به شما پس می‌دهم.

او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد.

  از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود. زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغییر داد.

 

آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست… او ” لی کا- شینگ ” رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است!

  همیشه روحیه خود را حفظ کنید و در شکست ها به خود روحیه قرض دهید تا موفق شوید….

منبع:سایت مسیر موفقیت

برای استفاده از خدمات بیشتر و دریافت مطالب آموزشی با کیفیت تر به سایت www.nimapiri.comمراجعه کنید.

برای استفاده از خدمات بیشتر و دریافت مطالب آموزشی با کیفیت تر به سایت بنده www.nimapiri.com مراجعه کنید

برگرفته شده از nimapiry.blog.ir
برای استفاده از خدمات بیشتر و دریافت مطالب آموزشی با کیفیت تر به سایت بنده www.nimapiri.com مراجعه کنید

برگرفته شده از nimapiry.blog.ir
برای استفاده از خدمات بیشتر و دریافت مطالب آموزشی با کیفیت تر به سایت بنده www.nimapiri.com مراجعه کنید

برگرفته شده از nimapiry.blog.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما پیری

افزایش تراز در آزمونهای آزمایشی-قسمت سوم(مدیریت و تحلیل آزمون)

                                      

                                         به نام خدای مهربان

سلام خدمت شما دانش آموران عزیز

امیدوارم  که حال دلتون آروم باشه و از زمانتون نهایت استفاده رو ببرید

توی قسمت سوم میخوام راجع به هنر  آزمون دادن صحبت کنم

 

منظور از هنر آزمون دادن یعنی ما یاد بگیریم که قبل و بعد ار آزمون چه کاری انجام بدیم

و زمانی هم که سر جلسه آزمون هستیم چطوری بتونیم زمان و انرژیمون رو مدیریت کنیم

با من در فایل صوتی همراه باشید و راهکارهایی که گفتم رو عملی کنید تا بتونید بهترین نتیجه رو در آزمون و بالا بردن ترازتون داشته باشید .

                                                                                              موفق و موید باشید    

 

  برای دریافت فایل به صورت مستقیم کلیک کنید  

 

برای دریافت فایل در تلگرام خود کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما پیری

داستان انگیزشی

                                                    

                                                                                  مثل دانه های قهوه باش ! 

                                                     

زن جوانی پیش مادر خود رفت و از مشکلات زندگی خود برای او گفت!                                                     

اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است!

مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت تا بجوشد.

سپس توی اولی هویج ریخت.

در دومی تخم مرغ و در سومی دانه های قهوه!

بعد از بیست دقیقه که آب کاملا جوشیده بود گاز ها را خاموش کرد و اول هویج ها را در ظرفی گذاشت. سپس تخم مرغ ها را هم در ظرفی گذاشت و قهوه ها را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت. سپس از دخترش پرسید: چه میبینی؟

او پاسخ داد: هویج، تخم مرغ و قهوه! مادر از او خواست هویج ها را لمس کند و بگوید که چگونه اند؟ او این کار را کرد و گفت:

نرمند! بعد از او خواست تخم مرغ ها را بشکند، بعد از آن که پوسته آن را جدا کرد، تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست قهوه ها را بچشد!

دختر از مادرش پرسید: مفهوم این ها چیست؟

مادر به او پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده اند، آب جوشان! اما هر کدام عکس العمل متفاوتی نشان داده اند. هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر می آمد اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد! تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته ی بیرونی از مایع درونی آن محافظت می کرد، وقتی در آب جوش قرار می گرفت مایه درونی آن سفت و محکم شد!

دانه های قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند!

مادر از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟

وقتی شرایط بد و سختی پیش می آید تو چگونه عمل می کنی؟

تو هویج، تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟ به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویج هستم که به نظر محکم می آیم، اما در سختی ها خم می شوم و مقاومت خود را از دست می دهم؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع می کند اما با حرارت و در نتیجه مشکلات محکم می شود؟ یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و دلپذیری را آزاد کرد.

اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هر چه شرایط بد تر می شوند تو بهتر می شوی و شرایط را به نفع خودت تغییر می دهی!

                                     پس ، مثل دانه های قهوه باش !

 

اقتباس از کتاب مشکلات را شکلات کنید اثر مسعود لعلی !

                                https://t.me/EducationCounseling_NIMAPIRY

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما پیری